وطنم، وطنم، وطنمبشنو ز دلم سخنم
اگر از بر جان گذرمنرود وطن از نظرم
کلام شد گلوله بارانبه خون کشیده شد خیابانولی کلام آخر این شدکه جان من فدای ایران
بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــادچـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد
به کوروش به آرش به جمشید قسمبه نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم
ایــــران همی قلب و خون مـن اســــتگـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت
دریغ است ایران که ویران شودکنام پلنگان و شیران شود
جان من فدای وطن و مام میهن که
تمام روح و قلبم در ریشه و خاک آن،
جای گرفته است.
زندگی انسان های فعال،
خاک وطن را بارور می سازد.
خانه ات را حاضری از دست بدهی،
ولی وطن را هرگز
مرزداران دلیرت جان به کفسرفرازن سپاهت صف به صف
خاک تو گر نیست جان من مبادزنده در این بوم و بر یک تن مباد