آن زمان بگذشت قشری حکم بر دنیا کند
ما غرور حکمفرما را به آتش می کشیم
ای که با افسانه بر جام بستی دست ما
ما بساط فتنه افزا را به آتش می کشیم
چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
فیلم رویارویی اش با ما تماشایی بُوَد
پرده فال و تماشا را به آتش می کشیم
تنگه هرمز گلوگاه بلیات است و ما
قایق دزدان دریا را به آتش می کشیم
برد موشک های ایرانی کم از سجیل نیست
با همانها فوج اعدا را به آتش می کشیم
نوروز، نماد جاودانِ نو شدن است
تجدید جوانیِ جهان کهن است
زین ها همه خوب تر که هر نو شدنش
یادآور نام پاک ایرانِ من است
مهم است که به وجود کشورمان افتخار کنیم؛ولی مهمتر از آن این است که :“کاری کنیم” کشورمان به وجودمان افتخار کند …
وطن، پاره تن من،
کوههای سر به فلک کشیدهات،
آرزوهای دست نیافتنیام
و دشتهای بیکرانت،
رویاهای زیبای من هستند.
وطن تنها میراثی است که
هرگز نمی توان آن را خرج کرد،
هدیه داد و یا فروخت.
جان من فدای وطن و مام میهن که
تمام روح و قلبم در ریشه و خاک آن،
جای گرفته است.